در این مطلب، به مساله قانون حاکم (با محوریت ایران) پرداخته میشود. آنچه که در این متن مورد توجه بوده است، این است که در یک سیر تاریخی با توجه به روشن شدن حق حاکمیت کشورها بر مخازن طبیعی و معدنی، کشورها دارای حقوق بالاتری نسبت به یک شخص حقیقی میشوند. در ابتدا و در طی قراردادهای امتیازی، شرکتهای بینالمللی به صورت کاملا یکطرفانه به کسب منافع دولتهای صاحب منابع میپرداختند و البته در بسیاری از موارد نیز با استفاده از قدرت دولتهای متبوعشان به شکایت و اعمال زور و فشار بر کشورهای صاحب منابع اقدام میکردند.
پس از مدتی و در طول زمان، میتوان بیداری کشورهای صاحب منابع و آگاهی ایشان از ارزش این منابع را شاهد بود که در نهایت به برنامهریزیهای جدیتری در جهت تغییر ساختار قراردادها، الغای قراردادهای قبلی (ولو به طور یکطرفانه)، ملی کردن نفت کشورها و … منجر شد. مهمترین زمینهساز این تحولات را در ساختار حقوقی کشورها و در تعیین قانون حاکم میتوان دید. یعنی دولتها و شرکتها سعی مینمودند با اعمال منویات خود در طی قراردادها، قانون حاکم را دولت خود بدانند و البته نهایت تلاش شرکت بینالمللی بر این بود که این قانون را از ساختار قانون دولت میزبان خارج کند.
با همت و تلاش کشورهای مختلف، در نهایت، در طی دعاوی گوناگون مطروحه بین شرکتها و کشورهای صاحب منابع، حق طبیعی دولتها و مصلحتسنجی ایشان مورد لحاظ و توجه قرار گرفت و گاه در مواردی هم که این حق را به کشور صاحب منابع اعطا نمیکردند بهانههای گوناگون اعم از نبود قانون مشخص و … را دلیل موجهی برای مراجعه به قوانین کشورهای متمدن یا حقوق بینالملل و … میدانستند ولی در هر صورت، استفاده از قانون ملی را برای هر یک از کشورها، یک حق مسلم محسوب میکردند.
………………………………………………………………………………………………………………………………………………………
با توجه به اینکه در امتیازنامه دارسی (به دلایل گوناگون اعم از ناآگاهی زمامداران از ارزش واقعی نفت و تبعات بعدی آن) در برابر قانون حاکم ساکت است و عملا تنها موردی که بیان میکند مربوط به این نکته است که در صورت بروز اختلاف، برای حل مشکل به دو حکم در تهران رجوع شود و یا آن دو حکم، نفر سومی را به عنوان حکم نهایی اعلام دارند. ولی در قراردادهای بعدی نظیر 1912 موارد جدید مطرحی گردید و به صورت منحصر بفرد به سه مورد اشاره گردید . به این صورت:
1- شرط داوری در این قرارداد با دقت زیادی تنظیم شده است، نحوه رجوع به حکم و … .
2- درباره اصول محاکمات یعنی قواعد شکلی رسیدگی و در باب قانون قابل اعمال در ماهیت دعوی مطالبی ذکر شد و به داوری بینالمللی و استفاده از حقوق بینالملل استناد گردید.
3- حاوی شرط ثبات نیز بود و تغییر قرارداد که موجب آسیب به منافع شرکت بینالمللی شود را مجاز نمیدانست.
البته در شکایت انگلیس علیه ایران، دادگاه چنین قراردادی را به عنوان دعوای دو دولت نپذیرفت و به دولت صاحب منابع، اجازه تغییر بر مبنای مصلحت عامه را داد. در قرارداد 1933، عملا بسیاری از چارچوبهای مربوطه مورد توجه و بازنگری قرار گرفت و دو دسته اصول پذیرفته شد:
1- اصول حاکم بر تفسیر و تعبیر و اجرای قرارداد.
2- اصول عمومی مورد اتفاق کشورهای متمدن.
البته در مورد این قراردادها، تعابیر جالبی از سوی حقوقدانان مطرح شده است که میتوان به «معاهده بینالمللی در لباس ناشناس» و «قرارداد شبه بینالمللی» اشاره کرد. در قرارداد آجیپ هم شرایط شبیه 1933 بود که شرط ثبات در آن لحاظ شده بود.
کمکم در قراردادهای بعد از 1970 میتوان شاهد بروز تغییراتی در حاکمیت قانون ایران شد و قانون ایران به عنوان قانون حاکم مورد تاکید و توجه قرار میگرفت و به طور کلی در بسیاری از کشورها چنین امری به وقوع پیوست هر چند که در برخی کشورهای عربی، چنین مقولهای رخ نداد و ایشان، توجه چندانی به قانون حاکم و … نداشتند.
در قراردادهای پس از پیروزی انقلاب نیز، میتوان شاهد چند دسته از قراردادها بود:
– دسته اول: قراردادهای عقیم که به جایی نرسیدند و عملا شکست خوردند.
– دسته دوم: قراردادهایی که در زمینه نفت، ناکام ماندند و در موارد جانبی نظیر تولید گاز، موفق ظاهر شدند.
– دسته سوم: قراردادهایی که به مرحله اکتشاف، استخراج و استحصال نفت رسیدند.
در بررسی قراردادهای نفتی ایران، بعد از ملی شدن نفت تا انقلاب اسلامی از لحاظ توجه به قانون حاکم، سه دوره تقریبا متمایز وجود دارد:
دوره اول شامل قراردادهای کنسرسیوم و سیریپ.
دوره دوم: سکوت در برابر قانون حاکم.
دوره سوم: به کرسی نشستن، حکومت قانون ایران.
لازم به ذکر است در طی سالهای متمادی این مقوله مطرح شد که اساسا اصول مورد قبول ملل متمدن، مقوله بسیار مبهمی است و به معنی مشخص و مضبوط نیست. اصول چهارگانه مورد پذیرش عموم ملتها را میتوان در قالب چند اصل صیانت ذات، اصل حسن نیت، اصل مسئولیت و اصل بیطرفی در رسیدگی به موارد دادرسی میدانند. از سوی دیگر، دستیابی به اصول مشترک، نیازمند مطالعه تطبیقی عمیق و جدی در کشورهای به اصطلاح متمدن است هر چند که در نهایت نیز نمیتواند به تنهایی راهگشا باشد.
از سوی دیگر، اصل حاکمیت غیرقابل انتقال هر کشور بر منابع طبیعیاش، مورد قبول بسیاری از کشورهاست و بهرهبرداری از منابع در هر کشوری نیازمند تبعیت از قوانین و مقررات آن کشور میباشد و همین که قراردادی با یک طرف دولتی بسته میشود نشان از پذیرش یک قانون ملی دارد. البته شرط کالوو که بعدها مورد تاکید و توجه قرار گرفت بر این نکته اشاره داشت که حتیالامکان در متن خود قراردادها، دقت لازم به عمل آید و به حاکمیت قانون ملی تاکید شود.
یکی دیگر از نکات مورد توجه، محل انجام و رسیدگی به داوری بود چرا که اساسا توجه به محل داوری، خود نشان از این امر دارد که قانون محل داوری مورد پذیرش قرار گرفته است که اتفاقا تعیین این مکان، یکی از مهمترین اختلافات در دعواهای قراردادها بوده است.
]]>