پیوند و نسبت میان اقتصاد و سیاست همواره محل بحث بوده است به گونه ای که گاه منافع اقتصادی کشورها سبب میشود که با بهره گیری از ابزارهای سیاست اعم از ابزارهای نرم نظیر مذاکره و ابزارهای سخت همچون جنگ و حمله نظامی به تامین امنیت اقتصادی خویش بپردازند. انرژی و تامین امنیت آن یکی از دغدغه های اساسی کشورها است و اقتصاد کشورها در گروی تامین انرژی کافی برای مصارف صنعتی، خانگی و حتی نظامی است. آمارها نشان میدهد که نفت مهمترین منبع انرژی در دنیاست و پیش بینی ها حاکی از اهمیت این منبع انرژی تا دهه های آتی دارد.
خاورمیانه به عنوان منبع اصلی نفت در دنیا به شمار میرود و بیشترین منابع نفتی در این منطقه قرار دارد. کشورهای عربستان، جمهوری اسلامی ایران، عراق، کویت و قطر مهمترین کشورهای نفتی در خاورمیانه هستند و بسیاری از کشورهای آمریکایی، اروپایی و آسیای جنوب شرقی به دنبال برقراری روابط حسنه با کشورهای خاورمیانه به منظور تامین نفت خود هستند.
وابستگی اقتصادی کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا به درآمدهای نفتی سبب شده است که مناسبات سیاسی و اقتصادی و حتی فرهنگی این کشورها بسیار متفاوت باشد. یکی از اولین تلقی ها در بررسی توسعه های مبتنی بر درآمدهای نفتی، بروز دولت های رانتیر و اقتصادهای بیمار است که زمینه اختلاف و تضاد طبقاتی، آسیب پذیری اقتصاد، بروز بیکاری و تورم فراوان، رکود تورمی و مواردی از این دست را فراهم می آورد که در نهایت سبب نارضایتی عمومی از سوی مردم و بروز فساد مالی و اقتصادی در مسئولین کشور می گردد.
از سوی دیگر طی چند سال اخیر، موج حرکتهای خودجوش مردمی و بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، شدت گرفته است. این حرکتهای مردمی بی سابقه رژیم های حاکم در کشورهایی همچون مصر، لیبی و تونس را تغییر داده و با رسیدن موج آن به منطقه خلیج فارس، بحرین و یمن را به مناطق پرآشوب در منطقه تبدیل کرده است که گاه اثرات این فشارها را میتوان در کشورهایی نظیر عربستان نیز مشاهده کرد.
به نظر می آید بررسی رابطه میان اقتصاد و سیاست مبتنی بر نفت و بروز نارضایتی عمومی منجر به حرکت های اعتراضی میتواند بیانگر نکات قابل توجهی در شناسایی انقلاب های اخیر در منطقه خاورمیانه باشد. هر چند که واقعیت این است که بررسی موج حرکتهای خودجوش مردمی و بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در مسائل مرتبط با اقتصاد سیاسی نفت منطقه محدود نمی شود. در واقع همه حرکت ها و جنبش های اجتماعی فراگیر در طیف متنوعی از عوامل و متغیرها ریشه دارند و بررسی آنها را نمی توان به ابعاد خاص نظیر اقتصاد سیاسی محدود کرد و شکی نیست که این تحول در سطح منطقه، بر پایه عناصر فکری و ایدئولوژیکی مهمی شکل گرفته است. بنابراین بررسی این پدیده از منظر اقتصاد سیاسی نفت خاورمیانه به هیچ وجه نافی ابعاد فکری و معرفتی آن نیست بلکه هدف آن است که از زاویه ای خاص حرکتهای اعتراضی مردمی در سطح کشورهای منطقه، مورد مطالعه قرار گیرد.
نگاه از منظر اقتصاد سیاسی نفت به تحولات منطقه، الزاما نیازمند ارائه تحلیلی در سطوح مختلف داخلی، منطقه ای و فرامنطقه ای است. نظم سیاسی و اقتصادی مرتبط با اقتصادهای نفتی و رانتی، در یک سطح به هزینه شدن درآمدهای نفتی در داخل جوامع نفت خیز و پیامدهای سیاسی و اقتصادی آن باز میگردد و در سطح دیگر پدیده چرخش رانتها در داخل جوامع منطقه و انتقال بخشی از درامدهای نفتی از کشورهای ثروتمند نفتخیز به کشورهای پرجمعیت تر را به همراه دارد. همچنین از آنجا که نفت و گاز به عنوان مهمترین کالای صادراتی کشورهای منطقه خاورمیانه، در بازاری جهانی به فروش میرسد، آثار عملکرد این بازار به ویژه علائق و منافع قدرتهای بزرگ، و تلاش قدرت هژمون برای اعمال سیطره بر بازار نفت جهان، دامنگیر کشورهای منطقه خواهد شد. بنابراین بهره گیری از رویکرد اقتصاد سیاسی نفت در بررسی قیام های مردمی در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، طیفی از متغیرها را که در سه سطح داخلی، منطقه ای و فرامنطقه ای عمل میکنند در اختیار قرار می دهد و زاویه نگاه را به منظور فهم عمیق تر این موضوع توسعه می بخشد.
به طور خلاصه میتوان گفت واکاوی مساله بیداری اسلامی از منظر اقتصاد سیاسی نفت در منطقه خاورمیانه می تواند موضوعی برای پژوهشی جدی باشد که با رویکردی نو به شناسایی ریشه های بروز انقلابهای مردمی و اعتراض های سراسری در کشورهای خاورمیانه با توجه به مسائل اقتصاد سیاسی با تاکید بر نفت بپردازد.
در نگارش این مطلب از کتاب بیداری اسلامی و اقتصاد سیاسی نفت خاورمیانه تالیف دکتر سعید میرترابی استفاده شده است. برای تهیه این کتاب می توانید به پیوند زیر مراجعه فرمایید.